نگارخانه ارامش

انسان باشیم

اینروزا زیاد به این فکر میکنم که هنوزم انسانیت هست؟؟ هنوزم ادما به حال همدیگه اهمیت میدن؟

چند وقت پیش این کتاب ویکتورهوگو رو میخوندم و دیدم چقدر ادما میتونن سنگدل باشن، چقدر میتونن فقط به فکر خودشون و منافعشون باشن:)

امروز با شنیدن یسری اخبار بدجور دلم به حال خودم و مردم سرزمینم سوخت..

و وقتی بیشتر ناراحت شدم که دیدم همه اینا فردا روزی فراموش میشه و باز به همین درد کشیدن ادامه میدیم:)

این پست رو با حال روحی خوبی نمینویسم و شاید توی یه مکان نامناسب، ولی نیاز داشتم ذهنم رو خالی کنم.

شاید تا الان هیچکاری نکردم ولی از الان.. مبارزه ای نمیکنم ولی موافقتی هم نمیکنم:))

-بماند به یادگار از دقایق اخر 26 شهریور ماه 1401

تجدید خاطرات

هممون یسری خاطره داریم که وقتی بهش فکر میکنیم بیخودی میخندیم، شاید این خاطره برای بچگیمون بوده و شایدم همین چند سال پیش..

یسری ادما توی خاطراتمون وجود دارن و با یاداوری خاطرتمون طبیعیه که دلتنگشون بشیم

ولی.. ولی هیچوقت سعی نکنین بعد چند سال بخواین باهاشون ارتباط بگیرین:)

میدونین ادما زود عوض میشن.. بزارین خاطره هاتون همونجوری خوب بمونن.. نذارین شخصیت جدید و مضخرفشون باعث از بین رفتن اون خاطرات خوب بشن

بزارین ادما توی ذهنتون به همون خوبی بمونن چند تا ادم درست، چند تا خاطره خوب داشته باشین و گاهی تنها به امید همین خاطرات زندگی کنین:)

 

+خلاصه اینم رفت قاطی توصیه های مامانبزرگی:]

 

پ.ن1: سه تا امتحان مونده و سه هفته تا کنکور، تا اینجا خوندین یه دعا کنین این سه هفته جا نزنم

پ.ن2: هرروز که بیدار میشیم باید کلی تسلیت بگیم.. توی این اوضاع احوال بیشتر حواسمون بهم دیگه باشه.. کمتر دل بشکونیم.. شاید فردا خودمونم نبودیم:)

غولی به نام کنکور؟ نه:)

جمعه رفتم کنکور.. حالا اینکه چجوری مهم نیست

با اینکه هیچ تاثیری تو زندگیم نداشت ولی استرسه دیگه:)

من کلا یکم لرزش دست دارم.. خیلی کم ولی اونجا دستم مثه چی میلرزید😂

حتی شناسنامم نتونستم باز کنم نشونشون بدم

رفتم تو دبیرمونو دیدم که واساده بود بچه هارو راهنمایی میکرد که تو کدوم سالن باید بشینن

گفت ببینم شمارتو.. منم با دست لرزون بهش نشون دادم😂😂 خندید بهم و گفت برم طبقه سوم

اونجا هم یه خانومی بم گف سنجاق میخوای گفتم نه.. گفت ببینم شمارتو.. بازم دستام میلرزید😭

حالا از ادامش نگم.. ولی کسی که پشت بلند گو نشسته بود عصبیم میکرد😐

یه ساعت زودتر از جلسه اومدم بیرون و..

میخوام بگم کنکور واقعا چیزی نیست که بخواین انقدر ازش بترسین:)

من سال دیگه در ارامش کامل میرم.. چرا؟ چون وقتی سوالاتو دیدم گفتم که چی اینا همون تستاییه که من این همه مدت میزدم.. اصلا چیز عجیبی نیست..

البته سوالات ریاضی خیلی عجیب غریب بود😐

ولی در کل اصلا به اون ترسناکی که میگن نبود..

کنکور یه ازمونه و اگه قبولم نشین شک نکنین به نفع خودتون و ایندتون بوده🙂

میخوام بچه بشم

شما 10 پونصدی(پیدا نمیشه این روزا) پس 5 تا هزاری با یه ده تومنی بزارین جلو بچه... (بین 4 تا 7 سال)

بهش بگین یا اینا یا اونا...

بنظرتون کدومو انتخاب میکنه؟؟ معلومه اونی که تعدادش بیشتره...

اینا رو گفتم که بگم دنیای بچه ها خیلی قشنگتره... برا اونا مهم نیست ارزش کدوم بیشتره برا اونا مهم زیاد بودنه...

میخوام بگم یه لحظه بچه بشین... و ادمایی که بیشتر کنارتونن و بیشتر دوست داشته باشین...

همین

فکر کنم باید برم منت کشی:(

خب اول یه ستاره یه گوشه بزنین و بنویسین «توجه: هیچوقت حرفی که تو ذهنتونه و هیچ خزعبلی هیچ چرت و پرتی رو گوشه کتابتون ننویسین»

 

و دلیلش:(

من بدبخت من بدشانس دیوونه نمیدونم چرا گوشه کتابم نوشتم « باید راجب N یه تجدید نظری بکنم» حالا از بدبختی خیلی زیادم بی حواس کتابمو دادم یه مبحثی که ننوشته رو بنویسه:(

حالا چهارشنبه اومد کتابمو کوبید رو میزم و گفت: منم باید یه تجدید نظری راجبت بکنم

اولش رفتم تو شک ولی بعدش فقط تونستم دستو بکوبم تو صورتم

خلاصش اینکه رفت ته ته کلاس نشست هعییی من چه بدبختم نه؟؟

:/

راحت بخواب

خوب و راحت بخواب! تاریخ فردا بعد از این قسمت نوشته میشود.

لبخند;)

نهایت مطلوب با زور به دست نمیاد. یکم فکرتون رو تغییر بدین و ببینین که آسمون لبخند میزنه:)


+به امید اینکه درکش کرده باشین

سعی کنید پیتزا باشید

همیشه سعی کنید پیتزا باشید، حتی سردشم خواستنیهP:

ولی من سوپم هیچکس نمیخوادم، غیر از آدم مریض:(

پس پیتزا باشیدD:

بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
نگارنده
Designed By Erfan Powered by Bayan