خب اول یه ستاره یه گوشه بزنین و بنویسین «توجه: هیچوقت حرفی که تو ذهنتونه و هیچ خزعبلی هیچ چرت و پرتی رو گوشه کتابتون ننویسین»
و دلیلش:(
من بدبخت من بدشانس دیوونه نمیدونم چرا گوشه کتابم نوشتم « باید راجب N یه تجدید نظری بکنم» حالا از بدبختی خیلی زیادم بی حواس کتابمو دادم یه مبحثی که ننوشته رو بنویسه:(
حالا چهارشنبه اومد کتابمو کوبید رو میزم و گفت: منم باید یه تجدید نظری راجبت بکنم
اولش رفتم تو شک ولی بعدش فقط تونستم دستو بکوبم تو صورتم
خلاصش اینکه رفت ته ته کلاس نشست هعییی من چه بدبختم نه؟؟
دبیرامون هی میگفتن این صفحات سفید کتاب رو گذاشتن که شما نکته بنویسید نه نقاشی و دلنوشته و شعر ولی خب کو گوش شنوا
و خب از الان تصمیم گرفتم متحول بشم و دیگه هیچی رو گوشه کتابم ننویسم اصلا چه دختر خوبیم من (دنبال خودشیفته میگردین تو آینست)
پ.ن1: میدونم چقدر بچه بدیم... میدونم یهویی میرم و نمیام... میدونم چند وقتیه وباتونو نمیخونم(میخونم کامنت نمیذارم حالا شما باور نکن)... میدونم دیگه از دستم خسته شدین... ولی خدایی هر جایی رو بگردین عطسه ای پیدا نمیشه که دیگه چه برسه مثه من باشه عاخه... و خب ببخشیییییییییییید
پ.ن2: #ولنتاین-تنهایی خلاصش همین که اینجوری خیلی راحتترم (الان بگم ولنتاینو قبول ندارم میگین آره دیگه کسی بهش هدیه نمیده اینجوری میگه) حالا شما هی استوری بزار منم از خانوادم هدیه گرفتم تا چشتون درادD;
پ.ن3: فردام که روز مادره و خب از اونجایی که بعد قرنی این پستو گذاشتم فعلا فصد ندارم رگباری بزارم پس همین الان از همینجا میگم که مامی جونمممممم خیلی دوست دارم روز مادر ارزشی نداره چون اگه هرروزم روز مادر باشه بازم کمه
پ.ن4: قرار بود به مناسبت روز مادر به درخواست یکی اینجا یه چیزایی بزارم ولی خب نیستش:((( پس باید برگرده تا بزارم ( میدونم اینجا رو نمیخونی میدونمم واست مهم نیست بزارم یا نه ولی...)
- جمعه ۲۵ بهمن ۹۸