نگارخانه ارامش

به همین زودی گذشت

خب فکر کنم روز یکشنبه بود... آخرین امتحان نوبتمو که ریاضیم بود رو دادم و بعد یه استراحت کوچیک و نهار و اینا اومدم راجب یه جانداری تحقیق کنم تا دبیرمون دست از سر کچلم برداره... بعد سایتای خارجی اومدم یه جستجوی ایرانی هم زدم بلکه شاید یچیزی از اینجا هم واسم جالب اومد...که خب همین دبیرمون باعث شد با اینجا آشنا بشم... یه وب از بیان بلاگ اومد بالا... باور میکنین اصلا یادم نمیاد چه وبی بود فقط شکل و قیافه وب بنظرم خیلی جالب اومد از توی پیوند ها و نظرات به چند تا وب دیگم سرم زدم و توی یکی از پیوند ها دیدم نوشته ساخت وبلاگ در بیان (الانم که مبیبنین اون پایین وبم توی پیوند ها ساخت بلاگ هست بخاطر همینه... خوشحال میشم کسی با دیدن وبم بخواد وب بزنه)
از اونجایی که همیشه دوست داشتم جایی غیر از اینستاگرام که خیلی بزرگه خونده بشم با خودم فکر کردم یه بلاگ میتونه جای خوبی باشه واسه اینکه چیزایی رو که بلدم بنویسم و یجورایی خودمو سرگرم کنم، راستش فکر میردم فقط چند تا مطلب واسه دل خودم مینویسم و شاید توی موتور های جستجوگر(فارسی را پاس بداریم) پیدا بشم و کسی مطالبمو بخونه.

0000

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

..!

 

+همینجوری پستش کردما...

صداش هنوز تو گوشمه😂

کل امروزم توی این مکالمات خلاصه شد:/

اون: نمیگی؟

من: نچ

+ بگو دیگه

ــ نمیگم

+ نمیگی؟

ــ نچ

+ بگو دیگه

ــ نمیگم

+ نمیگی؟

ــ نچ

+ بگو دیگه

ــ نمیگم

+... و همچنان ادامه 😂😂

یه پست متفاوت

خب یه وب خوشگل زدم با یکی از رفیقای قشنگ^^ بیانیم... دلتون گرفت بیاین دلتون وا شه

دو تا باحال دور هم جمع شدیم دیگه چی میشه(خودشیفته خودتونین😂😂)

اینم وب

 

 


و اینجا هم وب یکی از دوستامه که دلنوشته هاشو میذاره یجورایی همدم تنهاییام و خلاصه به اینجوریش نگاه نکنین خیلی آدم باحالیه... هیچوقت پشتمو خالی نکرده

 

 


اولین پست تبلیغاتیمه دیگه هم فکر نکنم تکرارش کنمD;

دیگه واقعا دلم میخواست سرشو بکنما

کلاسمون کلا 20 نفره... من با 18 تاشون هیچ مشکلی ندارم و تازه هممون کلی با هم دوستیم  و یکیمون نباشه انگار یچیزی کمه و اصلا کلاس باب میل نیس... حالا کلی از بچه هایی که با همشون همین امسال آشنا شدم حرف دارم که شاید بعدا براتون گفتم

حالا میرسیم به اون یه نفری که نه تنها من بلکه کل کلاس باهاش مشکل دارن://

از همه چیزش بگذریم (نمیخوام زیاد خون خودمو کثیف کنم ولی در کل اصلا شخصیت جالبی نداره) کار دیروزش به شدت رو مخ من و کلا همه بود

خانوم فامیلیش 4 خطه(اینو خالی بستم 4 خط نیست ولی خب) 5 کلمست که بعضیام دو تیکست... اگه اشتبا نکنم 13 بخشه. خب حالا اینا خیلی مهم نیس

دیروز برگه هامونو دادن، خانوم برگشته میگه نمرم با نقطه های فامیلیم سته

من رو میگید یعنی کاملا پوکر فیس شدم:/

بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
نگارنده
Designed By Erfan Powered by Bayan