نگارخانه ارامش

بازگشت به بهانه چالش؟! شاید..

سلام سلام

خوشحالم دارم اینجا مینویسم و نمیدونم.. شاید دیگه جزئی از خانواده بیان به حساب نیام ولی عیب نداره مهم اینه من فراموشتون نکردمD:

خب که باید عارض بشم.. به این چالش دعوت نشدم ولی خودم خودمو دعوت کردم:) 

نامه ای به جو

چالشی که آقای گل راه انداخته و نوبتی هم که باشه الان به من رسیده... باورتون میشه دارم تو چالشی شرکت میکنم که کسی که چالشو راه انداخته اصلا نمیشناسم...

هی میدیدم همه میذارن  و منم انقدر دلم میخواست باشم تو چالش فقط یکی نبود که دعوتم کنه... که گلشید جون دعوتم کرد =)

جو (کتی) دختر دوم زنان کوچک، اسم واقعیش جوزفین بود

چالش «متفاوت فکر کنیم»

خب از طرف دوست مهربونم به این چالش دعوت شدم

خیلی سادس چالشش

من یه جمله میگم شما بیاین باز نویسیش کنین... میدونم استقبال نمیشه ولی اصلا برام مهم نیست(حالا ضایعم نکنینا)

و خب جمله

آسمان پر از ستاره است

 اولین نظرو من میذارم، یعنی هر کی زود تر از من گذاشت نظرشو میزنم عدم تایید گفته باشم

 

سخت ترین کار دعوت کردن بقیه به چالشه:(

پس همه رو دعوت میکنم و هر کی شرکت کرد یه شادی بهم هدیه کرده

(میخواین شرکت کنین یه جمله بزارین تو وبتون، ترجیحا ساده باشه تا بشه بازنویسیش کرد)

چالش حرف ناشناس

اینم چند وقتی هست مد شده... اینجا آی پی هم نداره

خیلی دوس دارم حرفاتونو بشنوم

کلیک کن روش و اگه حرفی هس ناشناس بزن

 

+منتظرم.... هر حرفی...

چالش مدرسه

خب نیلو جون دعوتم کرد(دعوتم کردی؟) نمیدونم حالا هر چی که یه پست بزارم تلخ ترین یا شیرین ترین خاطره مدرسه رو تعریف کنم

بزارین دوتاشو بزارم

خب امــــــــــــ........ عه حافظه یاری نمیکنه

آها

دو یا سه سال پیش بود کلاسمون کلرش خراب بود و تو سالن مدرسه بودیم... زنگ تفریح یکی از دوستا گفت تو هم میای بازی؟

- چه بازی؟

بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
نگارنده
Designed By Erfan Powered by Bayan