اومدم با یه عالمه انرژی منفی
بریزمشون اینجا؟؟
نه بابا بیخیال
بزار خوباشو بگم
خب بچه های بدی نبودن یکیشون شدید آدم باحال و شوخ طبعی بود کنارمم نشسته بود
البته فکر میکنه من مغرورم و از دماغ فیل افتادم... به امید اینکه بتونم باهاش جور بشم
الان اگه اینجا رو ببینه باور نمیکنه منم که دارم مینویسم😂
از معلمامون که سه تاشونو دیدم و فقط با یکیشون کلاس داشتم... زنگ اول که بیکار... زنگ آخرم یکی از دبیرای آقا(دوست بابام هم بود... کلی تحویلم گرفت) اومد و گفت که امروز برنامه ها بهم ریخته من اومدم نصیحت کنم و دیگه هم مزاحم نمیشم
یه خبر بدم بهم دادن... فردا با همون دبیری که دوسش ندارم کلاس دارم:( دو سال زجرم داد بس نبود امسالم اومده
تازه گفته من دهما رو میخوام در صورتی که پارسال با یازدهم دوازدهم کلاس داشته
آخ باز رفت سمت منفی که بیخیال... بزارین یذره بیشتر از خوبی ها یا ماجرا هایس امروزو بگم
دو تا از دوستام انسانین... همشم تو کلاس ما پلاس بودن... میومدن میگفتن عطی بیا... وقتی میرفتم بیرون (زنگ آزاد بود) میگفتن هیچی
آخرش عصبی شدم و گفتم بابا چتونه شماها... گفتن یه دختره هست بنظرمون عجیبه میخوایم ببینیم چجور آدمیه😂
بنظر من که عجیب نبود خیلی هم دختر مهربونی بود
خب الان خیلی خستمه فردا صب زود باید پاشم تازه چهار تا درس سخت هم داریم... فیزیک و زیست و شیمی و آزمایشگاه............بازم که منفی شد، دیگه نمیگم هنوز خیلی انرژی های منفی دارم ولی خب دیگه
منو بیخیال شما امروز چیکار کردین؟
بیان خیلی خلوت شده بود صبی
- دوشنبه ۱ مهر ۹۸