نگارخانه ارامش

خاطره نگاری

خیلی حس بدیه وقتی پشت سر یکی حرف میزنی(اونم نه چندان بد) بعد میفهمی پشت سرته و حرفاتم شنیده

دیشب داشتم دفترچه خاطرات سال 94 َم رو میخوندم یه بخشی از یکی از خاطرات همین بود، چیز بدی نگفته بودما... اصلا بزارید براتون بزارم...

قسمتی از اون خاطره به شرح زیر بود(قبلش بگم که جمعمون جمع خانوادگیه):

 

 من و A و F1 در پذیرایی(خونه مامانبزرگم) نشستیم تا کمی با هم حرف بزنیم تا وقت بگذرد و زود تر شب شود تا برای F2 و H تولد بگیریم
ما مشغول صحبت بودیم و F2 و F3 که خود را مثلا بزرگ میدانستند پشت سرمان مشغول پچ پچ بودند، کار هر روزشان بود، حرفای درگوشی و خصوصی مناسب سن مثلا خودشان را میزدند.
ما همچنان مشغول صحبت بودیم و  یکی از موضوعات ما چنین بود:

A: انقدر از صدای زدن قاشق به دندان بدم می آید، ایش بسی حال بهم زن است
F1: درکت میکنم واقعا غیر قابل گوش دادن است خیلی نکره است
من دیوانه هم که در هر لحظه ای امکان داشت دهان گشادم باز گردد گفتم: F3 وقتی میخواهد غذا بخورد دو دندان جلویش را بیرون می آورد و غذا را کوفت میکند و از آن جایی که دندان های جلویش کمی بزرگ است به قاشق میخورد، او باید مثل آقایون بخورد تا صدایی ایجاد نشود
دیدم که F1 به پشت سرم اشاره میکند تازه متوجه شدم چه گلابی به آب داده ام، به پشت سرم نگاه کردم و بعد لبخند فراجاکندی تحویل F3 دادم او همچنان مرا نظاره میکرد
خلاصه F1 برایش ماجرا را توضیح داد و F3 با همان لحن چندشش گفت:(( Atseh اگر ببینم یکبار دیگر پشت سرم حرف میزنی به مادرت میگویم، در ضمن بد نیست نگاهی به پشت سرت بیندازی بچه)) حالا انگار چقدر از من بزرگتر است مغرور اِفاده ای

94/4/3

 

پ.ن1: یعنی ادبی نوشتنم فقط😂... با دفتر خاطرات پارسالم تفاوت خیلی زیادی داره، الان بدجور عامیانه مینویسم

پ.ن2: گلابی به آب دادم... از اولش زیاد صرب المثلم خوب نبود😂

پ.ن3: بد و بیراه و که دیگه خودتون مشاهده میکنین

پ.ن4: غلط املایی رو بیخیال شین واسه من اونموقع فراژاکوند کلمه سختی بوده:(

پ.ن5: هنوزم زیاد از F3 خوشم نمیاد ولی F2 دوست... حالا از حق هم نگذریم وجود F3 کلی توی روحیم تأثیر گذاشته😂😂

پ.ن6: اینو بچه بودم نوشتم حق بدین یذره اغراق توش باشه گرچه این ماجرا رو یادم نمیاد، چون چیز پیش پا افتاده ایه ولی تولدو خوب یادمه


+پنجاهمین پستم هم منتشر شد


متن عالی بود
نظر لطفتونه
ممنون که خوندین
خدا رو شکر به خیر گذشت
هوم
جالب بود،ولی تا درس برتی کوچیک ترین حرفی درباره کسی که نیست،نزنین،عذاب وجدانش ادم رو دیوونه میکنه
هوم واقعا ولی ما با هم شوخی داریم فکر نمیکردم ناراحت بشه، قطعا هم توی خاطرم کمی اغراق وجود داره
چهارشنبه ۲ مرداد ۹۸ , ۱۳:۳۹ حـ . آرمان (استاد بزرگ)
جالب بود
چه متن ادبی متفاوتی :):):):):)

:)
ممنون
:)))
اصلا با من نمیخونه
چقدرررر ادبی:)))))
:))
سلام 
من یک بار پشت سر همکارم حرف می زدم. البته نیم ساعت قبلش جلوی خودش هم گفته بودم که تنبله. یک دفعه پشت در شنید و آمد داخل اتاق! و من یخ کردم و خودم را از تک و تا نینداختم و گفتم: پیش خودش هم گفتم! (سرم رو انداخته بودم پایین یعنی متوجه نشدم آمدی داخل اتاق!!)
بعد ایستاد جلوی من و گفت: جلوی خودم می گی خوبه ولی پشت سرم نگو!
من هم گفتم: نمی دونستم ناراحت می شی. باشه دیگه نمی گم.
و یک دنیا بور شدم و خجالت کشیدم. هرچند در ظاهر به روی خودم نیاوردم.
پست جالبی بود. موید باشید.
سلام، حالا منم که فکر میکنم میبینم به خودم بگن بهتره تا بشنوم
چه جالب
ممنون همچنین شما
فوق العاده نوشتی 
خیلی بده 
منم یه بار برام پیش اومد 
 ولی خیلی خوشحال شدم شنید 😁😁
مرسی گلم
هوم
بهـــــــــــــــار:/  😂😂
یه بار که نمی شد تو روی کسی حرفم رو بهش بزنم وانمود کردم ندیدمش و انگار که پشت سرش حرف میزنم حرفم رو گفتم و شنید بعدم گفتم حواسم نبود اینجایی ...!!!!!
چه فکر خوبی منم اگه برام پیش اومد اینکارو میکنم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
نگارنده
Designed By Erfan Powered by Bayan