نگارخانه ارامش

رها کن...

رها کن...
ای دیدۀ سر ، رها کن.چندی است کرده ای مرا در به در ، رها کن.
ایده ای بیش نبود ، رها کردن و اکنون گرفتار این رها کردن شده ام.مانده ام خود را رها کنم یا ایده را.اما ظاهراً فرق می کند .بزرگی می گفت بین گوش دادن و شنیدن فرق بسیار است.
اکنون نیز همین طور است.چه چیزی را و چگونه رها کنم!؟سالها در چسبیده بودم به همه چیز و حالا نوبت رهاکردن شده است وچه تلخ است این رهایی!
اما برای بدست آوردن باید چیزی را از دست داد و حال که رها کرده ام خود را ، ورق برگشته است .نمی دانم ...
باز هم لطف است و لطف...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
نگارنده
Designed By Erfan Powered by Bayan