نگارخانه ارامش

نامردی بود

یادم میاد بچه که بودم مامانم میگفت:«من که میدونم چیکار کردی دلم میخواد خودت بگی»

منم میزدم زیر گریه😭

 

حالا فهمیدم اینجوری اعتراف میگرفته:(

 

 

+اگه کاری هم نکرده بودی میگفتی... زود گذشتا

هعی پس شما هم از این اعتراف ها داشتید 😞😞😞

هوم:(((

خخخخخخخخخخخ

من از این جمله بیشتر میترسیدم 

کاریت ندارم راستشو بگو 

اخرش با دمپایی کتک میخوردیا کتکااا

😂من که تا حالا کتک نخوردم بیشتر میرفتم رو کاری که کردم فکر میکردم😂😂
چهارشنبه ۲۷ شهریور ۹۸ , ۲۰:۰۶ 🎧🎶💖کیم یاسى💖🎶🎧

آره!!~!!

 

هییی

دقیقا😅

😂😂

:))))))) ترفندهای مادرانه:)

 

آره واقعا زود گذشت

هوم((:

هییی

😉😁😁😁

عزیزم

من ماشین پلیس رو میدیدم می ترسیدم 

نمیدونم چرا 🤔🤔😂😂

😂😂
من که دوست داشتم برم باهاشون عکس بگیرم عاشق پلیسا بودم😂😂

:)))

شیوه اعتراف گیری همه مامانا:)))

😂😂هوم

خخخخخخخخخخ مامانت خیلی تیزه

آره😂😂

:)

چه مامان کلکلی داریا!...چن واحد باید چیشش بخونیم که تو اعتراف گیری پاس شیم؟

😂😂هوم.... اینو دیگه باید با خودش حرف بزنی

پس ایشاالله خدمت میرسیم ببینم تو مدارس وقت دارن تدریس داشته باشن!...

:)

در خونه همیشه به روت بازه😂... نمیدونم

:)

ممنون...

خودم باهاشون صحبت میکنم لااقل آشنایی داشته باشیم!

اوکی((;

من هنوزم حس میکنم مامانم میدونه من چیکار کردم😂

😂😂

بنده خدا سرکار بودی کل بچگیتا خخخ

آخ آره😂😂

عجب تجربه ای...

 

همه فکر کنم این تجربو رو داشتن :)))

اوهومD:

 😂😂😂😂😂

 

اصلا این شیوه رو همه ماها جواب میداد😂😂😂

😂😂دقیقا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
نگارنده
Designed By Erfan Powered by Bayan