خب سلام:دی
باورتون میشه من تا همین دیروز فکر میکردم ترم بعد قراره از 23م شروع بشه و برای کل این دوهفته برنامه ریزی کرده بودم و ای دل غافل=))
16م شروع ترم بعده و من هنوز هیچی خوش نگذروندمممم
برای کل این هفتم برنامه ریزی کردم و انشالله وقت سرخاروندنم ندارم-_-
راجب حال این روزامم باید بگم که خداروشکر خداروشکر از وقتی اومدم اینجا حال روحیم به شدت بهتره و غذاهای مامانم که نگم براتون.. البته اگه بذاره بخورممم.. یه ماه دیگه عروسی داریم و میگه لباست نمیره تنت همین الانشم تپل شدی بچه=((
پ.ن1: شانسو میبینین؟ از بارون فرار کردم اومدم اینجا که یکم اسمونش بخنده ولی اینجا بارونیه و اونجا برف میاد=((
پ.ن2: دیشب دوستای بچگیمو دیدم و توی یه ماه اینده عروسی دوتاشونه.. دارم فکر میکنم اینا کی انقد بزرگ شدن=)) و من برا عروسی هیچکدومشون نمیتونم برگردم ولی برا جبرانش اخر هفته قراره با هم بریم گردش(میگم کل هفتم پره یعنی همینا:دی)
پ.ن3:به شدت دلم برا دریا تنگ شده بود و برادرگرام دور دور تو هوای بارونی مهمونم کرد
پ.ن4: نمیدونم بهتون گفتم یا نه ولی آذر عروسی دوست صمیمیم بود و نتونستم بیام چون دوتا امتحان میانترم داشتم و پس فردا قراره برم خونشونو هنوز نمیدونم باید براش چی بخرم و چند روز دیگه تولدشم هست.. قبل رفتنمم برنامه دوردور دوتایی ریختیم چون بهم قول داده بود تا برگردم گواهینامشو بگیره و گرفت=)) حقیقتا داشتن همچین کسی کنارم تو همه شرایط فقط معجزست=)))
- جمعه ۷ بهمن ۰۱