نگارخانه ارامش

درد و دل...

...
...هر دو را می شناختم دو دوست قدیمی، دوستی آن دو مانند دوستی اسب با وزغ، یک شاهین دم قرمز با یک موش پا سفید، گل یاس صورتی با کرگدن پوست کلفت، فیل با فنجان و ... همۀ دوستی ها هر از  گاهی با هم اختلاف نظر داشته اند.

بال زدم و روی یکی از شاخه های زیرین درخت که همیشه جو(همان کلاغ سیاه) روی آن می نشست نشستم؛ کلاغ قار قار غمگین و زمختی کرد، بال زد و کنارم نشست و خیره به بالم شد، چشم کلاغ ها  شبیه شاتوت های دم صبح است، سیاه و مرطوب!

خراش روی بالم رو دید و گفت:«بگو کی باهات این کارو کرده حسابشو میرسم، نصف شب در گوشش جیغ و داد راه میندازم شیرجه میرم روش، میخورم بهش و یه دسته از موهاش رو می کنم.» و آهی کشید آه کلاغ مانند ناله های یک پیرمرد ریزه میزه و بدعنق است.

قرمز(منظورم همان درخت بلوط است) رو به من گفت:« جو امروز خیلی غرغرو و ایراد گیر شده زیاد اهمیت نده» صدایش مانند حرکت نسیم روی برگ های خشک بود

به آن دو حسادت می کردم خوش به حالشان...



پ.ن1:این چند سطر قسمتی از یکی از داستان هامه که هر کسی یه نتیجه ای ازش گرفته...

اگه به شما هم حسی داد یا هر چیز دیگه ای خوشحال میشم باهام در میون بزارید...


یه حس گنگی داشتم نمیتونم وصفش کنم
...
دیوونه نگفته بودی داستان مینویسی
کاملشو برام بفرست میخوام بخونم
پسر خالمم همینو گفت

عزیزم همه میدونستن تو نمیدونستی و خیلی ممنون از ابراز علاقت
باشه برات میفرستم
عهه چه تفاهمی

نظر لطفته گلم
ایمیل کن منتظرم
باش اوک
عجب چیز قشنگی نوشتی ابجی😍
مرسی عزیزم
"خوب بود "👏
ممنون:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
نگارنده
Designed By Erfan Powered by Bayan