ببخشیدا ولی باز یذره گله میکنم خب...
این دبیرمون دیگه پدرمو در آورده بهم میگه خانوم مهندس تازه اسمم بلد نیست همون به خانوم مهندس میشناسه:((( این چیز بدی نیستا ولی خب با لحن بدی میگه من اعصابم میریزه بهم
حالا اینکه چرا میگه قضیش مفصله
این هم دبیر دینیمونه هم سواد رسانه(چقدرم که با هم جورن)
روز اول سواد رسانه شغل پدر و مهارتهایی که هر کدوم داریمو پرسید ازمون
من رفتم جلو بعد ازینکه شغل بابامو گفتم گفت: خب مهارتهات?
گفتم: هیچی خانوم
گفت: مگه میشه یعنی کار با کامپیوترم بلد نیستی؟
گفتم: به اندازه خودم بلدم
گفت: مثلا پاور بلدی درست کنی
گفتم: اینو که دیگه همه بلدن
گفت: که اینطور، استوری لاینم بلدی
گفتم: اونم پیش پا افتادست
گفت: ای جااااااااااانم بگو دیگه چه کارایی با کامپیوتر میکنی؟
براش از سی شارپ و برنامه نویسی و اینا گفتم بیچاره تعجب کرده بود اصن نمیدونست اینا چی هست(آخه دبیر دینی رو چه به سواد رسانه)
هیچی دیگه با اینکه نمیدونست یچیزایی یادداشت کرد و گفت از این به بعد ما سر کلاس سواد رسانه یاهات کار داریم باید بیای آموزش بدی«باید بهش میگفتم تو کل سالم بهم بدی من هیچی نمیتونم بهشون یاد بدم آخه اینا یه فایل بچ ساده رو هم نمیتونن بنویسن»
هیچی دیگه از اون به بعد شدم خانوم مهندس
حالا امروز سر کلاس دینی پاور درست کرده بودم حالا هی میگفت: از تو خیلی توقع دارم ببینم چه کردی خانوم مهندس و این حرفا
بعد از کنفراسمون(گروهی بود) از بقیه عیبی نگرفت به پاور رسید کلی روش زوم کرد آخرشم یه ایراد مسخره گرفت گفت:رنگاش خیلی سادن باید رنگای جیغ میبردی تا بیشتر تاکید بشه روش ://// (رنگاش خیلی قشنگ بودن تقریبا تو مایه های رنگای وبم)
منم کم نیاوردم لبخند کوتاهی زدم و گفتم: خانوم به جاش ملایمه
اونم بلند خندید رو به بچه ها گفت: بهونش همینه دیگه ملایمه
پ.ن1:صد تایی شدم انگار... تقریبا چند هفته پیش یبار صد تایی شدم بعد دو نفر قطع دنبال کردن یعنی تو دلم گفتم«حسودا چشم نداشتین ببینین صد تایی شدم) الانم به 103 رسیدم خاموشا شدن 8 نفر بعد دو روز قطع دنبال کردن و باز شدن 6 نفر من که نفهمیدم چه خبره
پ.ن2: خب همین الان که موقعیتش پیش اومده بگم، خاموشا خیلی دلم میخواد ببینمتون، نه آخه وب من چی داره خاموشین؟؟ یه اعلام حضور کنین حتی شده ناشناس (آخ ناشناسو برش داشته بودم، الان درستش میکنم)
پ.ن3: چند روز پیش ناخنم شکست :(( همیشه همینجوری میشه وقتی میخوام بلندش کنم میشکنه، خیر سرم میخواستم لاک بزنم روشون حالا تا هفته دیگه بلند نمیشه:(( «عزیزم بابت این گفتم باید تسلیت بگی»
پ.ن4:امروز نشسته بودم یهو مورچه دیدم با جیغ کوتاه بلند شدم و رفتم اونطرف جسم 80 سانتی (که حالا شده 86) اومد و گفت: «ترسو» و خیلی ریلکس مورچه رو بلند کرد و تو دستش لهش کرد(اییییی) دلم واسه مورچه سوخت:(( تازه عین این قهرمانا رفت اونطرف حالا انگار چیکار کرده «قاتل»
پ.ن5: این مطلبو گذاشتم فقط یه نفر فهمید منظورم چیه:(( الان دیگه بهتون میگم داستانش چیه. اون پایین نوشتم خالی نیست تازه واستون پررنگش هم کردم خب یعنی صفحه بالا خالی نیست. نوشته هاش سفیدن... تازه توش پ.ن هم گذاشته بودم و فکر میکردم همه متوجه میشن:(( «باهوش بیان (جناب هیچکس😂) ایول»
پ.ن6: یه نظر خواهی کوچیک: پروفایل من چه شکلیه؟یعنی چی میبینید؟
+ دلم میخواد کلی پ.ن دیگه بزارم حیف میدونم بیشتر از این باشه نمیخونید (بعضیا هم که چند وقته نمیدونم بی حوصله شدن یا نرمال نیستن که نه پست رو میخونن نه نظر میذارن
- شنبه ۱۱ آبان ۹۸